New Page 5

دانلود جدید ترین آهنگ های تصویری

     
 

تعدادباز دید کنندگان

 
 

 
     
     

(( اَ )) { A }

1- اَپِشِه خر چه كاه چه زَعفِرو (( پیش خر چه كاه چه زعفران )) (1)
در موردی گفته می شود كه شخص قدر و قیمت چیزی را نداند
مشابه فارسی این ضرب المثل (( چون زعفران به نزدیك دازگوش )) (1)

2- اَپِشه خَر جُو پاك مَكُه (( روبروی خر جو پاك نكن )) (2)
پیش كسی كه نمیخواهی به مال تو طمعكار شود عملی انجام مَده

3- اَتَه ی پام اَگِل بَئش (( جلوی پایم به گل بیفتی ))
نفرینی است

4- اَخَه واچِدَه (( در خود فرو رفتن ))
در موردی گفته می شود كه شخصی بر اثر شنیدن حرفی ، ناراحتی شدید به او دست داده است

5- اَدانی آخِرُش اَدانیه
تازه بدوران رسیده با همه ثروتش خصلتهای گذشته اش را از دست نمیدهد

6- هر كه وَ یك جا و هَمه جا ، هر كه و هَمه جا و ایچ جا (3) (( هر كس به یك جا ، به همه جا و هر كس به همه جا ، به هیچ جا ))
مشابه فارسی (4): (( آدم هزار پیشه كم مایه میشود ))

7- هَر كِه تَش اَ لوئه كُما چه خُشَ اَكُن (( هر كس آتش روی كماچ خودش میكند ))
كنایه از این است كه انسان نبایستی به كمك دیگران چشم داشته باشد

8- حَرفِه گَپ تر از خُه مَزَن (( حرف گنده تر از خودت نزن ))
لاف مزن

9- حَرف اَز خُه نازِتائی (( گفتنش از روی اراده نیست ))
گفته هایش بی ارزش است

10- هر چه فُحش آدَاِش دو تا پوسه گردو پُر نابو (( هرچه فحش دهی دو پوست گردو پر نشود ))
كنایه از بیهودگی فحاشی است

11- هَر كِه ببینِه پَسه پات اَرَمِه از اَمه جات (( هر كسی پشت پایت را بینند از همه جایت می رمد ))
به طعنه به شخص بدقیافه و زشت گویند

12- هر كه گل اَپاشه اَلوی خُش اَپاشه (( هر كه گل بپاشد روی خودش می پاشد ))
انسان در مقابل هر كار خوب یابد جوابی به همان ارزش میگیرد

13- اَز دومَنِه خُت شاد و خُرم بش (( از دامن خودت شاد و خرم باشی ))
دعائی مرسوم بین زنان در هنگام خداحافظی است

14- اَز جونِ خُم اَخَر دائم (( از جان خود ، می خورم ))
كنایه از لاعلاجی در كاری و ناراحتی بیش از حد می باشد

15- از دسِّه دُت ودت زَدَه چی مَه كسی ناشا دَدَه (6) (( از دست دختر و دخترزاده ام چیزی به كسی نمیتوانم دهم ))
در مورد نانخور زیاد داشتن گفته می شود

16- اَز بالَئِه گُلِه كه اَو اَپی را جونه اچو
همانند آن در فارسی است : (( تلخه در سایه گندم آب خورد )) (26)

17- اَز خَنَه گم شَز گِل اَكَند {از خَنَه كَپ شز گل اكند }
از خنده روده بر شدن

18- از بالَئِه اِش جَمَه ناسُخَنن (( بخاطر شپش لباس نمی سوزانند ))
بخاطر مطلبی جزئی ، اساسی را بهم نمی ریزند . همانند آن در فارسی (( جامه مفكن بر آتش از كیكی )) (7)

19- از بَر و و اگر وختَم اَز ره رَچنَه و ابُدَم (( از باران به ناودان گریختن )) (8)
فارسی : (( از چاله به چاه افتادن ))

20- از خار نِدا شِرَه اگه بیا تَهره و شور وِ گوِنه (( از خار شیره نیاید اگر هم شیره دهد تلخ و شور و بد مُزه است ))
فارسی : (( از كوزه برون همان تراود كه در اوست ))

21- اَز رَهِه شاد و خرم بِش (( از راه دور شاد و خُرم باشی ))
به كسی گفته میشود كه مسافر داشته باشد و با این كلام آرزوی خبر خوش و سلامتی او را میكنند

22- اَز دُوال اَتِرا شه اگو (( از دیوار می تراشد و می گوید ))
شخص حاضر جواب و كیاس را گویند

23- اَز جَمَه یقّه از تُمو نیفه
بحالت طعنه به كسی گویند كه اظهار داشتن مال و ثروت می كند و با این ضرب المثل بی چیزی و نداری او را به رخش می كشند

24- از غریب چه گِلَّه اَز اَوه شور چه مَزّه (( توقّعی از غریبه ندارم همانطور كه از آب شور نمیتوان شیرینی یافت ))
فارسی : (( از پای شكسته چه سیر آید و از دست بسته چه خیر )) (9)

25- از اسپ كَِتّسِِِِم از اَصل كه نِكَتِسم (( از اسب افتاده ام اما از اصل نیفتاده ام)) (10)
هر چند دچار فقر و پریشانی شده ام لیكن بزرگی و تبارم را از دست نداده ام

26- اَزِرِه دُوالِ اِشكَسََّه مَنی (( زیر دیوار شكسته منشین ))
انسان بایستی با اطمینان كامل كار را انجام دهد

27- اَسِرِ تِلِك اُدای
مترصد بهانه ای است تا هدف خویش را به انجام رساند

28- اَسُواره خَرِ مردم بُدَه یكساعَته (( سوار خر مردم شدن یك ساعت بیش نیست ))
عدم تكیه گاه قرار دادن دیگران می باشد

29- اَسپی كه وَپیری سَواری شه یاد آدَئن وِسوی بَزالِ قیومت خُشِه (( اسبی كه در چهل سالگی سوغان گیرند میدان قیامت را شاید )) (11)
كنایه از این است كه تربیت در بزرگسالان تاثیری ندارد

30- حصیر و پَشتَكُش آسُش كه واسی (( حصیر و پشتكش (12) ، آس او را كه بردارد (12) ))
كنایه از بی كسی

31- اَسپِ بُدو كاه و جَوه خُش زیاد اكُو (( اسبی كه زیاد بدود كاه و جو خود را زیاد می كند ))
هر كسی به اندازه تلاش خویش بهره می برد

32- اِش شز ناكِت (( شپش از او نمی افتد ))
خِست شخص را گویند

33- اِش اَ لِحاف كُهنَه خَتِه (( شپش روی لحاف كهنه می خوابد ))
فارسی : (( شپش لحاف كهنه است )) نهایت مبرم است (13)

34- اُشتنی (14)تَه جَمَه بزنم كه خُت لِذََّت بُبُرش (( صابونی به پیراهنت زنم كه لذّت ببری ))
به طعنه در هنگام تهدید می گویند

35- اِشته اَو كَته اِ (( خشت خیسانده است ))
رسوای خاص و عام است

36- از اِنكه تا مِنِه سِرا ده تا عَقرب شَه خاسِش (( از اینجا تا حیاط خانه ده عقرب نیشت می زد ))
به طعنه به شخص بی چیز پر افاده گویند

37- اَشونِه اَما نیونده (( در شان ما نیست ))
در شان ما نیست

38- اِش اَكِشمش نابو (( شپش ،كشمش نمیشود ))
آدم نالایق به جائی نمیرسه

39- اَشكُش اَدَمِه مَشكُشِه (( اشكش ، دم مشكش است ))
با هر ناملایمتی به گریه می افتد

40- اَصلِ كِسی شُه تِر زَو نِنَده(15) (( اصل و نسب كسی را با ترازو نكشیده اند ))
پیش بینی عكس العمل دیگران بعلّت عدم شناسائی كامل انسانها ممكن نیست

41- اِقَدَه شُلَه سر دَن كه بازیكنكِ بچیا بوئِس (( اینقدر آش سرد بود كه بازیچه بچه ها شد ))
لوث شدن مطلبی را گویند

42- اِقَد اِش و لِشك مَه سِرَه مَكُش
در قبال تكرار مداوم سرزنش این جمله را گویند

43- اَگوسَرَه اَزِن كه گَو بترسِه (( به گوساله میزند تا گاو بترسد ))
همانند آن در فارسی : (( بچه خود را میزند تا چشم همسایه بترسد )) (16)

44- اَگهَ چُندر وا گوشت اَبو پَی زده واپس نابو (( اگر چغندر تبدیل به گوشت شود فرزند خوانده پسر نشود ))
همانند آن در فارسی : (( چغندر گوشت نشود و دشمن دوست نشود)) (17)

45- اَگِل وامنه به اَز كه اَدِل و امَنِه (( در خاك بماند بهتر است از اینكه در دل بماند ))
ضرب المثلی است كه كشاورزان دیم كار بكار میبرند كه دانه را باید كاشت چه اگر نكاری و خدا باران داد افسوس میخوری

46- اَگهَ كاه از خُت نی كاهد و اَز خُته (( اگر كاه از تو نیست كاهدان از توست )) (18)
به انسانهای مفت خور گفته می شود

47- اَگه بُوآ اَند اَمرَئه قافِلَه اند (( اگر پدر بود همراه قافله بود ))
انتظار و توقعی از او نداشته باش

48- اَگَه تَش اُشبزنِن بوئه لَك شَز نِدا (( اگر آتشش بزنند بوی سوخته از او نمی آید ))
كنایه از فقر و نداری بیش از حد است

49- اَگه اُتناشا ببینِش لَك سیاه اَچش آبَن (( اگر نمیتوانی ببینی دستمال سیاه بچشم بیند ))
به طعنه برای كسی گویند كه چشم دیدن پیشرفت دیگران را ندارد

50- اَگه دیر اَبو گیل (19) نابو (( اگر دیر شود فاسد نمیشود ))
دیر و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد

51- هَم اَخونه اِ خالَم اَچو اَم خرو اَو اَده (( هم خانه خاله ام میرود و هم خر را آب میدهد ))
همانند آن در فارسی است : زیارت شاه عبدالعظیم و دیدن یار (20)

52- حموم بی عرق نابو (( حمام بی عرق نمیشود ))
دراین كار دادن رشوه ضروری است

53- هَمه كِس مار شااَزِن اَما پشه اِتسو (( همه را مار میزند ما را خر چسانگ )) (22)
كنایه از بد شانسی است

54- اِ مُرغو و ابُنگ انده (( این مرغ ، به صدا در آمده است ))
فارسی : (( علی اصغر به زبان آمده است )) (23)
به كسی گفته می شود كه دور از انتظار همه ، و برعكس همیشه كه ساكت بوده است به سخن آید و حرف زند

55- اَحموم اَچش اَ غزونَه ناچش
در موردی گفته می شود كه شخص زحمت انجام دادن كاری را می كشد اما كار اصلی را انجام نمیدهد

56- اِنگار تُرَه مهَوه ش ریخته (( مثل اینكه شغال مهویه (24) ریخته است ))
كنایه از كم ضرر بودن كار است

57- اَ نُكِه كِسی مَكُه تا تَرو نِكَشه (( به دست كسی مگذار تا برویت نیاورد ))
انگشت بدر كسی نزن تا در تو به مشت نكوبند (25)

58- انگار سنگِ یك مَه شُه تَه آفتَو نَدِه (( مثل اینكه سنگ یكمنی در آفتاب گذاشته اند ))
بی تفاوتی و عدم توجه را گویند

59- اِنگار تَش شَه بارِه (( مثل اینكه آتش بدوش میكشد ))
انسانهای بی حوصله و كم طاقت

60- اِنگار دُتِه اَتُل خانِ مَدَئِه (( مثل اینكه دختر اُتُل خان است ))
افاده بیش از حد را گویند

61- اَو اَ لوئه كُر زِه پُر اچو (( آب روی حوض پر ، نمی ریزند ))
در شكوه از روزگار و حسرت به خوش اقبالی دیگران گفته می شود

62- اَو از پَسه اَو دا گنه تره (( آب از پشت آب كه می آید كثیف تر است ))
بدشانسی و شكوه از روزگار

63- اَو وِ شِری نِه مُنِه خَره (( آب شیرین سزاوار خوردنش خر نیست ))
ر.ك: خلائق هرچه لایق

64- اَولاد وَچَش خار و وَ دل دوس (( اولاد به چشم انسان خاری است و به دل دوست ))
فرزند را نبایستی ناز پرورده و لوس بار آورد

65- اَو شادِه اُ تَو شادِه (( آبش ده و آفتاب ))
تكیه كلام كشاورزان باغداریست كه شغل مقسم آب داشته اند

66- اَو اَلوئه حوض پُر ناریزن (( آب روی حوض پر نمیریزند ))
به شخص كه محتاج نیست نبایستی كمك كرد

65- اَو اَ جاغَن بُكُو دَسََّه اُشبِزَن (( آب در هاون ریز و آن را بكوب ))
به طعنه برای شخص بیكاره پر حوصله گفته می شود

66- اَو وِه نطلِبدَه مراد اَدِه (( آب نطلبیده مراد دهد ))
فارسی: (( چون ناخواسته آب برای كسی آرند به فال نیك می گیرند )) (27)

67- اور و موره خُم اَخَر دائم
وسواس شدید را گویند

68- ایمون كه مِثّه خُلفَه نی (( ایمان كه مانند پنیرك نیست ))i
ایمان در میان مردم بسیار كم است

69- هَیمه اِ پَی اُجاخِه (( هیزم پای اجاق است ))
كنایه از انسان همه كاره است

70- ای هَمَه تش اَزِرِه آش اَكُنش یك قاشُخی خت بُخُه (( اینهمه آتش زیر آش را بیشتر می كنی خودت قاشقی از آن بخور ))
فارسی : (( یك سوزن به خود یك جوالدوز به دیگران ))

 

1- دهخدا ،علی اكبر ، امثال و حكم ، امیر كبیر ، تهران ، چاپ چهارم ج3ص663
2- دهخدا ، همان كتاب ج 1 ص 409
3- اقتداری ، احمد ، كشته خویش ، انتشارات توس ، ص 168
4- دهخدا ، همان كتاب ج 1 ص 26
5- كماچ Comāč نوعی كلوچه محلی است
6- اقتداری ، همان كتاب ص 169
7- دهخدا، همان كتاب ج 2 ص 576
8- همانجا ج 1 ص 101
9- همانجا ج1 ص 109
10- دبیرسیاقی ، گزیده امثال و حكم ، انتشارات وزارت فرهنگ و آموزش عالی
11- دهخدا ، همان كتاب ، ج 1 ص 170
12-پشتك Peštak كیسه ای كه از الیاف خرما بافند
13- دهخدا ، همانجا ج 2 ص 1017
14- اشتو oštü گیاهی است كه پس از بعمل آوردن آن بعنوان صابون از آن استفاده میشود
15- اقتداری ، همان كتاب ص 176
16- دهخدا ، همان كتاب ج 1 ص 390
17- همانجا، ج 2 ص 617
18- همانجا ، ج 2 ص 224
19- گیل GiI در گویش لاری ، فاسد شدن خوردنی كه دارای روغن باشد را گویند .
20- اقتداری ، همان كتاب ص 148
21- دهخدا ، همان كتاب ج 2 ص 702
22- برقعی ، سید یحیی ، كاوشی را در امثال و حكم ، نشر كتاب ، چاپ سوم ص 28
23- دهخدا ، همان كتاب ج 1 ص 391
24- مهویه ( ماهی آبه ) نانخورشی است غذای سنتی اهالی لارستان
25- دهخدا ، همان كتاب ج 1 ص 306
26- دهخدا ، همان كتاب ج 1 ص 550
27- دبیرسیاقی ، همان كتاب ، ص 3

(( ب )) { B }

1- بار اَكَشِه با بزه ناكَشِه (( بار می كشد باد بزن نمی كشد ))
در مورد كسی می گویند كه كاری بزرگ را انجام میدهد اما از انجام دادن كاری سهل سر باز می زند

2- با بند و دولِه كِسَیدو اَچاه مَچوُ (( با بند و دلو دیگری به چاه نرو ))
توقع زیاد از دیگران نكن

3- بار خر سیاه اَپَی قپو معلوم ابو (( بار خر سیاه پای قپان معلوم میشود ))
میزان دوستی و درستی شخص در موقع عمل مشخص می شود

4- بادِ لقوَه اِ سیات بِزن (( ترا باد لقوه (در گویش لاری این باد فلج زا است ) سیاه بزند ))
نفرینی است

5- بِجی چَی كِه چَك و چر بیش چه بو (( گنجشك چیست كه چربیش چه باشد ))
همانند آن در فارسی است : (( مور چیست كه فشار خونش چه باشد ))

6- بِچِه سَگ امَش نَجسِّه (( تمام توله سگ ها نجسند ))
توقعی از شخص بی اصل و نسب نداشته باش

7- بِچ اَزدَسِّه مامو مواسِه گَو از دسَّه چابو مواسِه (( كودك را از مادر و گاو را از چاهبان نگیر ))
هر كاری را كاردانی است كه تنها او میتواند از پس آن برآید

8- بِچی انده پیری بدُونِه (( كودكی ، پیری را می خواهد بدواند ))
وقتی گویند كه كوچكتری قصد نصیحت بزرگتر از خود را دارد

9- بِچیا و بازی نَنَه یا و قاضی (( بچه ها به بازی ، مادران به قاضی ))
بحالت طعنه به زنی گویند كه در قید بچه هایش نباشد

10- بَخت كه واگِشت فالودَه دُدو اَشكَنِه (( بخت كه برگردد فالوده دندان میشكند ))
بدشانسی را گویند

11- بَد اَ بدگو وَ دَمَنه زِنَه اخونَه اِ شو وَ دَمَنِه (2) (( بد به بدگو میماند و زن به خانه شوی ))
سزای عمل به خود انسان بر میگردد

12- بَدِ خَت بِشنُف اَمكِه كه بَد مردم اَشنُفِش (3) (( بد خود بشنو آنجا كه بد مردم می شنوی ))
همانند آن در فارسی است : (( حرف خودت را كجا می شنوی ، آنجا كه حرف مردم را )) (4)

13- بَزَال مَهوَه شَز كَمَن(5) (( بازار ماهی آبه اش كم بود ))
در موقع ورود شخص نالایق به مجلس ، با طعنه گویند

14- بُزه گَر و اگَلَه ناچو (( بزگَر به گله بر نمی گردد ))
شخص از كار افتاده را گویند

15- بِسُخِش و ببر زِش (( بسوزی و جزغاله شوی ))
نفرینی است

16- بُگُه اَم اَما خَرِ قافِلَه رسونَم (( مگر ما خر قافله رسانیم ))
به طعنه هنگامی گویند كه توقع كار بی مزد از كسی شود

17- بَل شَه خَرَنا

دوهم زنی و بهم انداختن دو شخص را گویند

18- بَلِشتُم تَختَه سنگ و گل نیالی (( بالشم تخته سنگی و رواندازم گل است ))
درویش مسلكی را گویند

19- بَلِشتِ مارِه (( بالش مار است ))
انسان سخت كوش و كاری است

20- بَل اَلو چُندَ اِ
شخص ژولیده كه دارای سر و وضع ظاهری خوبی نباشد

21- بِلی و امَر دوكارِه اَدر ببوسه كاره
كاری كه میتوان آن را در یك مرحله انجام داد اما از روی ناراحتی باعث چند بار انجام گرفتن آن شوند

22- بَند اَز اَرجا بَر یك ترِه پَرَه اَبو (( بند از جائیكه باریك تر است پاره میشود ))
بد شانسی و شكوه از روزگار است

23- بند سیاه و سفید شَه دور خِرِه (( بند سیاه و سفید در گردنش است ))
انسان حسود را گویند

24- به جَی اَو وِه شری چشمه اِ شورِه (( بجای آب شیرین چشمه شور است ))
اشخاص نالایقی كه به جای انسانهای كاردان بكار گرفته شوند

25- بیلُش شَل اَواسی همانند فارسی آن : (( بیلش هزار من آب بر میدارد )) (6)
اعتبار و تمول شخص را گویند

26- بی بِنِه دَس اَگُل مَنِسِه (( بی بی ، دست به گل نمی گذارد ))
انسان تنبل و خود خواه

1- دهخدا علی اكبر ، امثال و حكم ، امیر كبیر ، تهران ، چاپ چهارم ج 1 ص 431
2- اقتداری ، احمد ، كشته خویش، انتشارات توس، ص 179
3- همانجا ، ص 179
4- دهخدا ، همان كتاب ج 2 ص 179
5- اقتداری ، همان كتاب ص 166
6- دهخدا ، همان كتاب ص 491 ج 1

(( پ )) } P {

1- پا اَوِسِّه در نِبُدِه
عادت به بیرون رفتن از خانه نكرده است ( مخصوص دختران است )

2- پا گهمیر بُسِّم (( گرفتار شده ام ))
گرفتار شدن

3- پادُم سَوِدئِه (( پاردم سائیده است ))
همه فن حریف است

4- پَتَكِ دِل امنی (( صبر و حوصله ای ندارم ))
نداشتن حوصله و صبر در كار را گویند

5- پَر كَند اتبِزِن (( به نحوست دچار گردی ))
نفرینی است

6- پُزِه عالی كِسَه اِ خالی (( فیس و افاده زیاد و حبیب خالی ))
شخصی است كه افاده بیش از حد داشته باشد اما تمكنّی ندارد

7- پس و پِش و ابدَه اِ (( پس و پیش شده است ))
بی دست و پائی را گویند

8- پَشَه از سِركَه بند نابو (( مگس از سركه دست بردار نیست ))
شخص پلشت و پرحرف را گویند

9- پُشته دس و پاش پنكو اَشبَسِّه (( پشت دست و پایش كثافت بسته است ))
كثیف بودن بدن افراد

10- پَشَه چی نی ولی دِل گَنَه اَكُن (( مگس چیزی نیست اما دل را كثیف میكند ))
دروغ و تهمت هر چند كوچك ، باعث كدورت و نزاع می شود

11- پَكوَئه نِوَ خُئِه
وصله ناجور است

12- پِنَتَه اُشبارِه (( بهانه گرفته است ))
بی دلیل بهانه گرفتن

13- پول اَباره خره (1) (( پول بار خر است ))
در موردی گفته میشود كه دولتمندی راه استفاده از ثروت خود را نداند

14- پَهورَ متِك شه (( لرز به تنم نشست ))
در هنگام ترس بیش از حد گویند

15- پیری و هنگومه گیری (( پیری و هنگامه گیری ))
همانند فارسی آن : (( سر پیری و معركه گیری )) (2)

16- پی شه گَپه (( لُپ هایش چربی گرفته است ))
كنایه از مرفه بودن است

1-اقتداری ، احمد كشته خویش ، چاپ توس ، ص 171
2- همانجا ص 168

((ت)) { T }

1- تا سنگ اَ سگ نزنن وك ناكُن (( تا سنگ به سگ نزنند پارس نمی كند ))
فارسی : (( تا پای بر دم سگ ننهند نگزد )) (1)

2- تا بُدُمی دو مغز اَشنبو ناشكنه (( تا بادامی دو مغز نداشته باشد نمیشكند))
انسان طماع

3- تا برابرش برادرش (( تا برابری برادری ))

4- تا تَه خِرِه مِهره مُه ته دِلِه
فارسی : (( تا پول داری رفیقتم عاشق بند كیفتم ))

5- تا صبح پا مَه لحاف اكشی
در موقع نگرانی از موضوعی گفته می شود

6- تَپه اِ جاغَن اُشبِسِّه
به طعنه به شخصی گویند كه كاری انجام نداده و پیش از همه توقع مزد دارد

7- تخم شه . . . . . مرخ فِرَته (( تخم در روده مرغ فروختن ))
فارسی : (( آهوی نا گرفته می بخشد )) (2)

8- تخمه دو زرده اَشنده (( تخم دو زرده گذاشته است ))
به طعنه به كسی گویند كه كار خویش را بزرگتر از دیگران جلوه می دهد

9- تُرَه كه از باغ قهر اشكه عیش باغبو اِ
فارسی : (( كلاغ كه از باغ قهر كند یك گردو منفعت ما )) (3)

10- تَرَه یا راه اچو یا پئور اكن (( شغال یا راه میرود یا زوزه می كشد ))
به كسی گویند كه كارهای بیهوده می كند

11- تز خِر وادر بیا (( از گلویت بیرون آید ))
نفرینی است

12- تَش اَخوی بَلَه تش اَبازه (4) (( آتش میخورد و خاكسترش را پس می دهد ))
كنایه از عصبانیت بیش از حد است

13- تَشُش چدِه دَس اَ بَلَه تَش دار دای (( آتشش رفته و دست به خاكسترش می آورد ))
ته مانده مال از دست رفته خویش را خرج می كند

14- تش تَه قد و برا بِكت (( آتش به قد و بالایت افتد ))
نفرینی است

15- تَشِه دِلُم اشوا خَرَنا (( آتش دلم را دوباره روشن كرد ))
غمهای رفته را به یادم آورد

16- تِكِ گَهش پَرَئه بنِد تمبوش سفت اكردای
شخص بی چیزی كه افاده اش بیش از حد باشد

17- تكیه تَه دُواره سنگ و گچه (( تكیه به دیوار سنگی داری ))
فارسی : (( پشت بندش آس است (5) به دارائی و ثروت پدر متكی است ))

18- تغاری بشكه ای ماسی بریزه
مترصد فرصتی است تا از موقعیت بدست آمده سود جوید

19- تَمبو شَه پانی دَس اَلوئه سِرَش اِگرِ تای
بی چیزی كه افاده اش زیاد باشد

20- تُوَر تیشه پدر پیشه (( پدر پیشه تبر تیشه )) (6)
به استحفاف به كیسكه كار پدر را دنبال كرده و به دنبال ترقّی نیست گفته می شود

21- تَه چراغِ دِل بو
دعائی مرسوم بین زنان كه در باب فرزندان گفته می شود

22- تَه ی چشُت بگره قابَكِه زانوت (( جلوی چشم و زانویت را بگیرد ))
به كسی گفته می شود كه در قبال محبت دیگران بی تفاوت است

23- تیشه اِ بَر و خُئِه (( تیشه رو به خود )) (7)
آنكه همیشه سود خود را خواهد

24- تی اَز اَو جوغ و آمر (( بیش از آب ، جوی را لایروبی كن ))
فارسی : (( پیش از آب موزه كشیدن (8) علاج واقعه قبل از وقوع ))

1- دبیرسیاقی ، همان كتاب ص 49
2- همانجا ص 45
3- دهخدا ، همان كتاب ، ج 3 ، ص 1025
4- اقتداری ، همان كتاب ، ص 171
5- دهخدا ، همان كتاب ، ج 1 ص 508
6- همانجا ، ص 500
7- همانجا ، ص 570
8- همانجا ، ص 522

((ج)) { J } { j }

1- جارو شپا ویسنده
وقتی كه بخواهند میهمانی، از خانه بیرون رود اینكار را می كنند

2- جُل سیاه گای سفید نابو (( پالان سیاه ، هیچگاه سفید نمیشود ))
فارسی : (( گلیم بخت كسی را كه بافتند سیاه به آب زمزم و كوثر سفید نتوان كرد ))

3- جو شبو جَمَه اشنِبو
نفرین است

4- جوُ بگم خُلفَه اِ كه وازن (( جان كه پنیرك نیست كه دوباره سبز شود ))
انسان دوباره زنده نمیشود

5- جو نَمَرگِ بِبِش (( جوانمرگ شو ))
نفرینی است

1- اقتداری ، همان كتاب ص 174

((چ)) } Č }

1- چاه كَن همیشَه اَتَه چائه (( چاه كن همیشه ته چاه است ))
فارسی : (( چاه كن همیشه در چاه است )) (1)

2- چتر و چوگون اتكنِدای
خودنمائی از روی تكّبر را گویند

3- چش شز پُشتِ سِرَ ئه (( چشمش به دنبال آن است ))
حسرت داشتن آن را به دل دارد

4- چش مَه كَلَّه اِ سِرَ چو (( چشمانم به سرم رفت ))
تعجب و حیرت فارسی : (( چشمانش به سرش رفته است )) (2)

5- چَش شَه گِرَو وِه نانا نده (3) (( چشم در گرو قنداغ گذاشته است ))
در مورد شخص طمعكار گفته می شود

6- چش هزار كار اكن كه ابرو خبر اشنابو (( چشم هزار كار میكند كه ابرو نمیداند )) (4)
كنایه از نهفته كاری و كردار پوشی است

7- چَشِه خُش وَ دَسِّه خُش اَدر داره (( چشم خودش را با دست خودش بیرون می آورد ))
برای خویش دردسر می سازد

8- چش اَ دوره چی اگرده گره اَدورِ پی (( چشم بدنبال چیزی می گردد و مورچه بدنبال پیه ))

9- چَشه چپ شَز راس خبر نابو )) چشم چپش از راستش خبر نمی شود ))
انسان نهفته كار و كردار پوشی است

10- چشوت اَووِه سیاه بیاره )) چشمانت آب سیاه بیاورد ((
نفرین است

11- چش تَه اَبادی كته (( چشمت به آبادی افتاده است ))
از روی طمع در استفاده كردن مال دیگران زیاده روی كردن

12- چش اَشبُرده چَش شارده (( چشم برده و چشم آورده ))
انتظار كشیده است

13- چش ولو اَیك اكشدای (( چشم و صورت بهم می كشد ))
از امر پیش آمده ناراحت میشود

14- چَشُت روزِه بد نبِینه )) چشمت روز بد نبیند (( (5)
دعائی است

15- چَشه بزال ته در آرده (( چشم بازار را در آورده ای )) (6)
چیز بسیار بد خریده است

16- چُنه نخوده داغ جاش وا كرده (7) (( مثل نخود داغ جا وا كرده است ))
در مورد شخص زرنگی كه در همه جا ، جای خود را باز می كند و مقصود خود را از پیش میبرد

17- چُنه مَئِنِه اَو گِرِتَه ! (8) (( مانند ماهی آب گرفته است ))
از وحشت به خود می لرزد

18- چُنه فیل و مَتركه (9) (( مانند فیل و متركه ))
دائم باید به او گوشزد كرد و او را ترساند تا دست بكار شود

19- چُنه بَر بتال مَه پِش كته (( مانند باری باطل پیشم افتاده است ))
كنایه از سر بار بودن

20- چُنه مو كُشَكِه (( مانند كرم درخت نخل است ))
دشمن خانگی را گویند

21- چُنِه پَهمِزَكِه(10)
به شخص دو رو و دورنگ گویند

22- چی شَه بار نی دالم دولم اُشه (( چیزی بارش نیست سر و صدا دارد ))
انسان پرسرو صدا وپر مدعا كه ادعایش پوچ باشد. مشابه فارسی: (( طبل میان تهی ویا چیزی بارش نیست )) (11)

23- چیرشت مزدل اُندای (( ناله و فریاد از دلم بر میآید ))
ناراحتی عمیقی بمن دست داده است

24- چِه شَه كولَه بكنن چه شَه خِشارَه (( چه كوله اش كنند چه بر روی زمین بكشندش ))
قدر نشناس است

25- چارئه خرنا كه دار اَپلو اَزن (12)
فارسی: (( تلافی كوره را سر غوره در می آورد )) (13)

1- دهخدا ، همان كتاب ، ج 2 ص 606
2- همانجا ، ص 616
3- اقتداری ، همان كتاب ، ص 165
4- دهخدا ، همان كتاب ، ص 615 ج 2
5- همانجا ، ص 613
6- همانجا ، ص 612
7- اقتداری ، همان كتاب ، ص 164
8- همانجا ، ص 163
9- همانجا ، ص 169
10- پهمزك Paamezak سوسمار بزرگی كه معروف است شیر بز را میمكد و دو زبان دارد .
11- دهخدا ، همان كتاب ، ص 683 ج 2
12- اقتداری ، همان كتاب ص 165
13-دهخدا ، همان كتاب ج 1 ص 394

((خ)) { X }

1- خدا مال اَگَور اَده بچ اَ شو پرك (1) (( خدا مال به گبر می دهد بچه به خفّاش ))
بی تناسبی در كارهای دنیاست

2- خدا مردم تئو تئو خلق اشكرده (( خدا مردم را یكی یكی خلق كرده است ))
انسان مسئول عواقب كارهای خویش است

3- خدا تز دَهَن بِشنُفِه (2) (( خدا از دهنت بشنود ))
ای كاش چنان شود كه تو گوئی

4- خدا از دِلُت واپرسه (( خدا از دلت بپرسد )) (3)
سپردن شخص زورگو به خداوند

5- خدا سرما و اندازئه پوشَن اَده (4) (( خدا به اندازه بالا پوش سرما میدهد ))
فارسی : (( خدا درد را به اندازه طاقت می دهد )) (5)

6- خدا وسوی كور تلیت اكن
فارسی : (( خدا كس بی كسان است )) (6)

7- خدا در و تخته شلوی یك جورِ كرده (( خدا در و تخته را بهم جور كرده است ))
این دو رفیق یا دو قرین در نهاد و منش با یكدیگر ماننده اند. مشابه فارسی: (( خدا نجار نیست اما در و تخته را خب به هم می اندازد )) (7)

8- خَرشَه خَرمَنِه مَه كِر دِه (8) (( خر در خرمن من كرده است ))
فارسی: (( گاو در خرمن كسی كردن )) (9)

9- خَر خُشه پَلوش عَوَض بُده
كسانیكه به ظاهر تغییر قیافه دهند اما در باطن اخلاق خویش را حفظ كنند. مشابه فارسی: (( خر همان خر است پالانش عوض شده است )) (10)

10- خَر مَمِر بهار ابو خر بزه و اخیار ابو علف تداِن سحار ابو (11)
قول سر خرمن دادن

11- خَرِ پیر و اَوساره رنگی (12) (( خر پیر و افسار رنگی ))
در مورد زینت یا لباس نامتناسب باهم گفته میشود (13)

12- خَرُم زَده دو كُرَه شاردِه (14)
فارسی : (( گاوت زائیده است ))

13- خَره سیاه و یك كَیله جو (15)
فارسی : (( همان خر است و یك كیله جو – تفاوتی در نصیب او و یا در حقوقش نداده اند ))

14- خَر اَ خوره خور اَ خرمن
فارسی : (( خر تو خر است )) (16)

15- خَره خَسَه مُعطّلهِ اَوشِه
فارسی : (( خر وامانده معطل یك چشه است )) (17)

16- خَره نِخِلِدَه كاهدوش اَبَسای (( خر نخریده كاهدانش را درست می كند ))
فارسی : (( آهوی نا گرفته می بخشد ))

17- خَرسی شاهی پَلو سی و پنج شاهی
فارسی : (( آفتابه خرج لحیم كردن ))

18- خَرَك اَز فَسیله خُومو اخورم (( خرما از نخل خودمان می خوریم ))
متكّی به خود هستیم

19- خُش اَپَی اَسپ اَبَنه مردم اَپَی گِرَه
انسان خودبین را گویند

20- خلائق هر چه لائق (18)
آنچه لائق توست به آن میرسی

21- خَلَه لَنگه خونی بِلِزش
نفرینی است

22- خَنَدل پاك اكردائش
دو به هم زنی می كنی

23- خونه اِ بود نابود نابو
انسانهای اصیل و دارا ، اصالت و دارائی خویش را از دست نمیدهند

24- خوبی بكو اَچاه بِلِز
فارسی: (( نكوئی كن و در آب انداز )) (19)

25- خومو تَهرَم اُرمامو شِری
به طعنه به شخصی گویند كه صرفا بخاطر مال و ثروت به دیگران نزدیك شود و اظهار علاقه كند

26- خُه اُشوا شِكَسِّه
فروتنی و تواضع را گویند

27- خیلی دَس سبك اِسش
همیشه برای دعوا آماده است

1- اقتداری، همان كتاب ص 165
2- دهخدا ، همان كتاب ج 2 ص 716
3- همانجا ص 716
4- اقتداری، همان كتاب ص 164
5- دهخدا ، همان كتاب ج 2 ص 718
6- همانجا ، ص 719
7- همانجا ، ص 719
8- اقتداری ، همانجا ص 176
9- دهخدا ، همان كتاب ج 2 ص 1264
10- همانجا ، ص 737
11- اقتداری ، همان كتاب ص 168
12- همانجا ، ص 166
13- دهخدا ، همان كتاب ج 2 ص 725
14- اقتداری ، همان كتاب ص 166
15- همانجا ، ص 164
16- دبیرسیاقی ، همان كتاب ص 71
17- دهخدا ، همان كتاب ج 2 ص 737
18- اقتداری ، همان كتاب ، ص 168
19- دهخدا ، همان كتاب ص 1828 ج 3 و یا به قول سعدی
تو نیكی میكن و در دجله انداز
كه ایزد در بیابانت دهد باز

(ر)) { R }

1- راه ابینِش فرسخ اَو اپر سِش
فارسی: (( چرا ره بینی و فرسنگ پرسی )) (1)

2- رَچنه بر وَ دَرِش (( ناودان رو به بیرون ))
خیرش به نزدیكان و خویشانش نمی رسد

3- رَخصِ كور بی حیله نی (( رقص كور بی حیله نیست ))
از روی طمع دست به اینكار زده است

4- رنگ اَتخته نادِدای (( رنگ به تخته نمی دهد ))
بروی خود نمی آورد

1- دهخدا ، همان كتاب ج 2 ص 608

((ز)) { Z }

1- زبو قَپونه خدائه (( زبان قپان خداست ))
طعنعه ای است به اشخاص دورنگ و ریاكار

2- زَرِ عاشقی واكِسَه ناچو
فارسی : (( پول عاشقی به كیسه بر نمیگردد )) (1)

3- زُرُرُنگ مُزدِل اند
یكباره فرو ریختن دل را گویند

4- زكاتِ تخم مرغِ پینه دونه زكات تخم مرغ پنبه دانه است
توقع كمك و یاری از فقیر نداشته باش

5- زِنَه مِلِكنه تَه پائه
همسر را میتوان در صورت نارضایتی طلاق داد

6- زیرُت امبینا برات اَم امبینا (( زیرت را دیدم بالایت را هم دیدم ))
طعنه به اشخاص خسیس كه به بهانه ای از دادن دیون خویش سرباز میزنند

1- دهخدا ، همان كتاب ج 1 ص 517

(( س)) { S }

1- سایه اِ بزرگون سایه اِ گز و كُناره(3) (( سایه بزرگان سایه ((گز)) (1) و ((كنار)) (2) است ))
بخشش و كرم اشخاص نیكوكار همیشگی است

2- سُپُكُش پَن مَه اِ (( گردی صورت او پنج من است ))
كنایه از شخص بی خیال است

3- سَر اَگرَدِه همسر اواجوی(4) (( سر می گردد همسر پیدا می كند ))
فارسی : (( كوركور را می جوید و آب گودال را ))

4- سُر شَه پاچَه اَكُنِم
تهدیدی است

5- سِرِخُه گُذَشتَه اِ (( سر خود گذشته است ))
از جان خود گذشته است

6- سِر غمه گُشنَه اُشنی سُوار غم پیادَه (( سیر غم گرسنه را ندارد سوار غم پیاده ))
به اشخاصی گفته می شود كه نسبت به همنوع خویش بی تفاوت بوده و احساس مسئولیت نمی كنند

7- سِه اَبُنه كِسی مَنِس تا تَوابو نِنسِن (( پله به بام كس مگذار تا به بامت ننهند ))
بد نكن تا بد نبینی

8- سِرَشه لَمبیر دا (( سر به بیابانش داد ))
دك كردن شخص را گویند

9- سُك سُك مَه جو مگی (( نق نق به جانم نزن ))

10- سَگ اَم چاغه شلو پُلَو اَكِنُن ؟ (( سگ هم چاق است قورمه اش میكنند ؟ ))
همانند فارسی: (( سگ كه چاق شد قورمه اش نمی كنند )) (5)

11- سگ اَدَرِ خونشَ وَك اَكُن (( سگ ، در خانه خودش واق می كند ))
فارسی: (( سگ در خانه صاحبش هار میشود ))

12- سَگِ گَلَه بو اِ (( سگ چوپان است ))
بیكاره و تنبل است

13- سولاخه كج میخِ كج شوی (( سوراخ كج میخ كج می خواهد ))
با ناراستان ، راست مباش

14- سنگ اَپَی لنگ دا (( سنگ به پای لنگ می خورد ))
فارسی: (( محنت زده را ز هر طرف سنگ آید )) (6)

15- سنگِ خت سبك مكو (( سنگ خودت را سبك نكن ))
سكوت ، سنگینی و وقار تو را حفظ می كند

16- سنگِ تَه سایه اِ (( سنگ زیر سایه است ))
بچه لوس و از خود راضی را گویند

17- سَنگ مُه اَشكَم بَسِّه (( سنگ به شكم بسته ایم ))
گرسنگی و نداری می كشیم

18- سَو زی از دو برگش معلومه (( سبزی از دو برگش معلوم است ))
فارسی: (( سالی كه نكوست از بهارش پیداست ))

19- سوك اَپسِه سوك اَبازِدای (( گوشه پشت گوشه انداختن ))
كنایه از پنهانكاری است

1- گزGez درخت گز را گویند
2- كنار Conār دخت سدر را گویند
3- اقتداری ، همان كتاب ص 178
4- همانجا ، ص 128
5- دهخدا ، همان كتاب ج 2 ص 986
6- برقعی ، همان كتاب ص 558

 

تمامی حقوق این سایت محفوظ می باشد

آموزشگاه عمومی

آموزشگاه آشپزی

نقشه شهر خور
دانلود
دانلود قالب های فلش
چت روم
کد جاوا اسکريپ
آب و هوا
ديکشنری آنلاین
ضرب المثل
روزنامه ومجلات

کانال های ماهواره
لينکستان
ارتباط با ما
دفتر مهمان
درباره ما